
آنقدر ترنم هاي دلم را بر دل غمگين اين خطوط حك ميكنم تا بيايي...
من بی تو، یک پرنده ی بی آسمانم، یک نسیم سرگردانم و یک رویای ناتمام پس ظهور کن که منتظرت هستم.
مــولاي من، من با تو ترانــه ساختـم. نديــده، دل به تو باختــم. تو رو بعضي وقتهـــا ديـدم اما افســــوس نشـــنا ختــم. ديگه بســه اين جــدايي كي ميشه آقـــا بيـــايــي. با نـــواي دل ميخـــونــم مهــدي زهـــرا كجايي؟
مي نويسم... بازهم براي تو مي نويسم... با قلمــي خســته از جنس انتظــار با دلي شكسته اما بيقـــرار با جوهري از اشك دلتنـــــگي ام بر لايه لايه هاي ابري كه ترا پوشانده است. مينويسم در دفترچه ي كوچك قلبم با نام ترنم انتظار و دلتنگي...
مي نگارم ترنم هاي دلم را بر ذره ذره ي وجود ابري كه ترا پوشانده است، به اميد آنكه بغض خيس دلتنگي ام را دريابد تا شايد بغضش را بشكند و باران شود تا نظاره گر رخ زيباي تو باشيم... . . .
نگار من، بيا كه ترنم بهاري ام در انتظار توست. قرار ثانيه هاي بيقراري ام، بيا كه ترنم سكوتم بهانه ي توست...
مولاي من! بيا تا به شوق مژده ي آمدنت هر ذره از ترنم وجودم را بر گلبرگهاي مريم بنويسم و به شاخه اي از نرگس باغ انتظار دلم پيوند زنم وبه عاشقان و منتظرانت هديه دهم و بگويم كه اين ترنم ديگر ترنمي از جنس انتظار نيست، اين ترنم رنگ و بوي وصل ميدهد...
بگويم ترنم انتظارم را به ترنم وصال سپرده ام چراكه او آمده است ... همانكه لحظه هاي انتظار را به اميد وصالش به زمان سپرديد اكنون آمده است... تا غربت دلهاي عاشق را با عطر وجودش به بوي آشنايي معطر كند...
اللهم عجل لولیک الفرج
ادامه مطلب |